تجربه یک پرواز

 

پرواز

 

مدت ها بود که آرزوی تجربه یک پرواز بر فراز یک طبیعت بکر را داشتم. یکی از دلایل رفتن به قله هایی مثل بینالود ، هزار مسجد یا اژدرکوه رسیدن به چنین احساسهایی بود. برای ایجاد احساس قویتر نیاز داشتم رفاقت و نزدیکی بیشتری با پرنده های کوهستانی داشته باشم. تا اینکه یک روز جمعه (23/03/1385) ساعت سه صبح از جلو منزل با یکی از دوستان با گرفتن یک سرویس آزاد به روستای ازغد ( روستایی در پنجاه کیلومتری مرکز مشهد که از مشهد به سمت طرقبه می روید وسپس از جاده روستای حصار گلستان به روستای ازغد) رفتیم. هزینه رفت چهار هزار تومان شد ( سهم هر کدام دو هزار تومان) . بیشتر جمعه ها در این ساعت یک گروه حداقل دو نفری را برای رفتن به طبیعت تدارک می بینم. در محدوده خانه ما صدها خانواده با صدها ماشین زندگی می کنند ولی تمام آنها با هم به اندازه من که فعلاً هیچ ماشینی هم ندارم ، سعادت رفتن به طبیعت های ناب و بکررا نداشته اند. داشتن امکانات خیلی ملاک نیست. اغلب اوقات اراده و پشتکار حرف اول را می زند. مسیر دره ازغد را به سمت رشته کوههای بینالود ادامه دادیم. بعد از طی حدود پانزده کیلومتر راه ، سمت راست از روی یال  یکی از رشته کوههای بلند به سمت روستای دهبار حرکت کردیم. آنجا مسیر روتینی برای گلگشت یا کوهنوردی نبود برای همین در یک مسیرنسبتاً طولانی هیچ انسانی بجز یک چوپان را ندیدیم.

بین مسیر روی یکی از کوههای بلند که مشرف به چند دره بود پرنده های زیبایی را در حال پرواز بر فراز کوهها و دره ها دیدیم. به قسمت های بلند تر کوه رفتم و آنقدر آنجا ماندم تا هم پرندهها به وجود من عادت کنند و هم من بتوانم در حس پرواز آنها شریک شوم. تا لحظه دوست داشتنی مانند آنچه در عکس می بینید فرا رسید ، من هم با حرکت روی کوههای مشرف دره حس پرواز را تجربه کردم. زمان ایستاده بود و تو با پرندگان مسیر رؤیایی آنهارا پرواز می کردی.

این عکس با f/8 و سرعت یک سیصد و بیستم ثانیه و حساسیت صد برداشته شده است. چندین عکس گرفتم این یکی به رؤیایی که مدتها دنبالش بودم بیشتر جان می داد . من برای خودم و کسانی که میتوانیم با هم حس و دید مشترکی داشته باشیم عکس می گیرم ، نه به خاطر خوش آمدن یک جشنواره . حال اگر در یک جشنواره هم پذیرفته شد و به نمایش در آمد که چه بهتر. متاسفانه بسیاری از هنرمندان ما، در نظر می گیرند که سیاستهای یک جشنواره یا پسند یک عده ای چیست و بر آن اساس کاری را آماده و عرضه می کنند ، برای همین هنرمندان صاحب سبک بسیار کم داریم. بقول مولوی این افراد نمی توانند موزون خویش باشند و درنتیجه انتظار سبک و ایده های ناب را از آنها نباید داشت.

یک نفس میزان اینی ، یک نفس میزان آن         یک نفس میزان خود شو، تا شوی موزون خویش

 

بعد از آن تجربه هیجان انگیز و عبور از چند رشته کوه به دره روستای دهبار رسیدیم . پس از چند ساعت پیاده روی در دره ی خوش آب و هوای دهبار که روستاییان در حال برداشت میوه هایشان بودند و دیدن نوجوانی که فرزند یک دوست روستایی بود به روستا رسیدیم . از آنجا با خودرو چند جوان خوش ذوق که اهل همان روستا بودند و از شهر برای تفریح به روستایشان آمده بودند به مشهد آمدیم.ساعت پنج و نیم بعد از ظهر بود که به خانه رسیدیم. روز بسیار خوبی بود. خیلی حرفهای دیگر از این روز مانده ، 

مانند طلوع خورشید بی نظیر کوهستان و ... که باشد برای بعد. سر خوش و دلشاد باشید.

 

محسن موسوی زاده – مشهد    01/05/1385